پنجشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۹۷

عباس امیرانتظام، سیاسمتدارو خیانتکار ایرانی درگذشت

عباس امیرانتظام، سیاسمتدارو خیانتکار  ایرانی درگذشت

عباس امیرانتظام، سیاستمدار ایرانی، معاون و سخنگوی دولت موقت مهدی بازرگان در سن ۸۶ سالگی در تهران درگذشت. امیرانتظام سال‌های طولانی به اتهام اثبات‌نشده "همکاری با سیا" در زندان به‌سر برد.
عباس امیرانتظام، سیاستمدار ملی‌گرای ایرانی، روز پنجشنبه ۲۱ تیر (۱۲ ژوئیه)  در سن ۸۶ سالگی در تهران درگذشت. امیرانتظام در ۱۳۱۱ در تهران به دنیا آمد. در دانشکده فنی دانشگاه تهران مهندسی برق خواند و در آمریکا در رشته ساختمان ادامه تحصیل داد.

او فعالیت ساسی خود را از سال‌های پس از سقوط دولت محمد مصدق در سال ۱۳۳۲ به هواداری از مصدق آغاز کرد. سال‌های بعد به مهدی بارزگان نزدیک شد و در کنار او به فعالیت سیاسی خود ادامه داد.
امیرانتظام در دولت موقت مهدی بازرگان، معاون نخست‌وزیر و سخنگوی دولت بود. دولت بازرگان تنها ۹ ماه دوام آورد و با اشغال سفارت آمریکا از سوی  "دانشجویان خط امام" و در اعتراض به این اقدام دانشجویان هوادار آیت‌الله خمینی، استعفا داد.
پس از استعفای دولت بازرگان، عباس امیرانتظام به عنوان سفیر ایران در کشورهای اسکاندیناوی تعیین شد، اما کمی بعد به تهران فراخوانده و بازداشت شد. مقام‌های امنیتی و قضایی ایران او را به همکاری با سازمان جاسوسی سیا و ارتباط پنهانی با آمریکا متهم ‌کردند. اتهامی که هیچگاه اثبات نشد.
امیرانتظام در کتاب خاطراتش درباره بازداشت خود نوشته است، پس از چهار صد و پنجاه و چهار روز اقامت در سلول انفرادی بدون ملاقات با کسی در روز ۲۶ اسفند ۱۳۵۹ محاکمه‌اش شروع شد و در تمام این مدت از حق ملاقات و امکان مشاوره با وکیل محروم بوده ‌است. امیرانتظام در کتاب خاطرات خود با عنوان "آنسوی اتهام" ماجراهای اتهام‌ها و بازداشت خود را به تفصیل تشریح کرده است.
امیرانتظام در سال ۱۳۷۷ و پس ۱۹ حبس برای حدود دو سال از زندان آزاد شد، اما در سال ۱۳۷۸ دوباره به زندان بازگشت. اواخر سال ۱۳۸۲ به دلیل وضعیت وخیم جسمی و نیاز به عمل جراحی فوری از زندان آزاد شد، بدون آن که پرونده قضایی او پایان یابد.
در گفت‌گویی ویدیویی که امیرانتظام اخیرا با حسین دهباشی داشت، جزئیات تکان‌دهنده‌ و تاثرآوری از دوران حبس و رفتار زندانبانان با خود را در دوره بازداشت بازگو کرده است.
این سیاستمدار ملی در سال‌های اخیر در کنار جبهه ملی ایران و به عنوان عضوی از شورای رهبری آن فعالیت سیاسی داشت.عباس امیرانتظام درگذشت

عباس امیرانتظام از خدمتگذاران صدیق انقلاب اسلامی بود. او که مانند بازرگان و یزدی در رشته‌های غیر مرتبط تخصص داشت، بدون دانش سیاسی و آگاهی فلسفی، صرفا به جهت نزدیکی به بازرگان به کاروان انقلاب پیوست. به گفته خودش به محض اینکه بختیار به نخست‌وزیری رسید او از طرف بازرگان و انقلابیون مامور شد که همه روزه با بختیار دیدار کرده و او را به استعفاء ترغیب کند. به ادعای او، این طرح نسبتا موفق بود و بختیار حتی نامه استعفایش را نوشت ولی با سخنرانی تند رهبر انقلاب در نوفل لوشاتو، بختیار عصبانی شده و محکم ایستاد. 
با پیروزی انقلاب، امیرانتظام به تماشای ظلم و ستمی که بر 500 عضو بیگناه رژیم سابق که توسط خلخالی اعدام شدند نشست. در سال 1358 که روند اعدامها و اخراجها و تسویه‌ها ادامه داشت، امیرانتظام و بازرگان و یزدی به مبارزه سیاسی با حزب جمهوری اسلامی (دکتر بهشتی) پرداختند و طرح انحلال مجلس خبرگان را پیش بردند که بازرگان (که اساسا آدم سیاست نبود) در آخرین لحظه طرح را متوقف کرد. امیرانتظام به عنوان سفیر ایران به سوئد اعزام شد و در آنجا ارتباط با آمریکا را با دستور بازرگان و قطب‌زاده(وزیر خارجه) پیش برد ولی در اثر توطئه‌ای که کمال خرازی و عباس عبدی و ابراهیم اصغرزاده و معصومه ابتکار و دیگر اصلاح‌طلبان امروز (گروگانگیرهای سابق) ریختند او را به دروغ به ایران کشانده و به اتهام دروغ جاسوسی دستگیر کردند. بدین ترتیب او از سال 1358 به مدت 17 سال زندانی بود و مجموعا 24 سال حکم زندان داشت. در بیشتر این سالها ممنوع‌الملاقات بود و انواع شکنجه‌ها را به چشم دید. او تعریف میکند که در سلولی که برای 4 نفر است، 40 نفر را جا داده بودند و آنان به صورت نوبتی میخوابیدند. تعریف میکند که هفت سال حق داشتن کفش و جوراب نداشت!! 
در همه این سالها اصلاح‌طلبان امروز با این شکنجه و ستم در حق او همراهی کردند و یارانش در نهضت آزادی و جبهه ملی هم سکوت کردند یا کار خاصی نکردند. 
مارتین نیمولر میگوید: "زمانی که نازی‌ها به سراغ کمونیست‌ها آمدند، من همچنان خاموش ماندم، زیرا که من یک کمونیست نبودم؛ زمانی که سوسیال دموکرات‌ها را به زندان انداختند، من همچنان خاموش ماندم، زیرا سوسیالیست نبودم؛ زمانی که برای یهودیان آمدند، من همچنان خاموش ماندم، زیرا که من یک یهودی نبودم؛ و سرانجام که به سراغ من آمدند، دیگر کسی نمانده بود که برای من اعتراض کند".

به امید روزی که این نوع نگاه مظلوم‌ستایانه کنار گذاشته شود و آدمها به دلیل کارنامه مثبت‌شان قهرمان شوند، نه به دلیل فرجام تلخ و ستمی که بر آنان روا رفته است.

نکته‌ی مهم دیگر در مقایسه امیرانتظام با زندانیان سیاسی مهم دیگر در جهان مانند نلسون ماندلا این است که اگرچه امیرانتظام رکورد زندانی سیاسی در تاریخ را شکسته ولی او واقعا زندانی عقیدتی نبود. ماندلا، آنگ سان سوچی، گاندی، لوترکینگ، ساخاروف، واتسلاو هاول و گنجی زندانیان سیاسی معروفی هستند که به دلیل ابراز عقیده در جهت مبارزه سیاسی با حکومت وقت، دستگیر شده و در دادگاه و زندان به دلیل مقاومت بر سر عقیده خود سالها زندانی ماندند. 
امیرانتظام در اثر ابراز عقیده سیاسی مخالف حکومت دستگیر نشد. او عضو دولت وقت بود(سفیر ایران در کل اسکاندیناوی)، نه اپوزیسیون. او وقتی به زندان افتاد، هنوز حکم سفیر داشت. به او اتهام جاسوسی زدند. اتهامی که نتوانستند در دادگاه اثبات کنند و در پی اعدام او بودند که فشارها باعث شد از اعدام او هم صرف‌نظر شود. سپس حکومت در یک حالت آچمز قرار گرفت. نه توان اعدام کردن او را داشت، نه می‌توانست او را بی‌گناه دانسته و بعد از آن همه زندان و شکنجه و تحقیر و توهین (او را سوار الاغ کرده در شهر چرخاندند!) بگویند که اشتباه شده!!
امیرانتظام قربانی این لجاجت مسخره شد. بنابراین او مقاومت نکرد! امیرانتظام اگر به دروغ اعتراف می‌کرد که جاسوس است که اعدام می‌شد. او می‌گوید بی‌گناه است و کاری خلاف مصلحت جمهوری اسلامی و کاری پنهانی نکرده است. این مقاومت بر سر اندیشه سیاسی نیست. مقاومت بر سر یک اتهام دروغین است. نهایتا هم وقتی آزاد شد همچنان حکم تبرئه به او ندادند. چون تبرئه او یعنی اعتراف به 24 سال اشتباه در زندانی و شکنجه کردن یک نفر! 
بنابراین دوستانی که می‌خواهند از امیرانتظام یک ماندلا و گاندی ایرانی بسازند باید توضیح بدهند که امیرانتظام دقیقا چه می‌خواست و چه‌ می‌گفت و چه مبارزه‌ای کرد و جز زندانی بودن چه شباهت دیگری با زندانیان سیاسی معروف تاریخ دارد؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر