از ارتباطات مجاهدین خلق با شوروی و عراق تا راه آن در آینده
عباس میلانی، نویسنده کتاب «شاه» و پیش از آن «معمای هویدا»، در مقالهای
در نشریه اینترنتی «نشنال اینترست» توصیه میکند سازمان مجاهدین خلق را فقط
در صورتی باید از فهرست سازمانهای تروریستی آمریکا خارج کرد که در عمل
نشان دهد آن طور که ادعا میکند «سازمانی دموکراتیک شده و پیشینه تروریستی
خود را کنار گذاشته است».
او اثبات این مدعا را برکناری رهبری کنونی سازمان مجاهدین و انتخابات آزاد درونسازمانی برای تعیین رهبری جدید میداند و در مقاله خود از ارتباط دوستانه سازمان مجاهدین خلق با شوروی سابق و حکومت صدام حسین علیه آمریکا صحبت میگوید.
عباس میلانی مهمان گفتوگوی ویژه این هفته رادیوفردا است.
عباس میلانی: دو نوع سند وجود دارد، یکی آن چه در دادگاه سعادتی مطرح و در مطبوعات ایران منعکس شد، چون آن موقع مطبوعات از آزادی نسبی برخوردار بودند و برخی از این مسائل را میتوانستند منعکس کنند.
دوم خاطرات رئیس کا. گ. ب در تهران است که به این مسئله اشاره کرده و منبع سوم اسناد حزب کمونیست شوروی است که در آن به ارتباط با کا. گ. ب اشاره نمیکند، بلکه به نامههای مجاهدین خلق به حزب کمونیست شوروی و تقاضای پناهندگی برای برخی از اعضای سازمان مجاهدین و بالاخره تقاضای وام ۳۰۰ میلیون دلاری اشاره میکند. این اسناد هم در دانشگاه هاروارد وجود دارد و هم در دانشگاه استنفورد که نسخه کامل اسناد حزب کمونیست شوروی را در دوران بعد از سقوط ابتیاع کردند.
این پرونده مربوط به بازداشت تیمسار مقربی بود. تیمسار مقربی بالاترین جاسوس کا. گ. ب در ایران بود و حدود سه سال قبل از انقلاب لو رفت و در یک عملیات گسترده از طرف ساواک دستگیر شد که من شرح مفصل آن را با تکیه به اسناد رئیس دفتر کا. گ. ب در ایران و برخی منابع دیگر هم در کتاب «شاه» آوردهام و هم در کتاب «نامداران ایران» که یک بخش به تیمسار مقربی اختصاص یافته است.
تیمسار مقربی بالاترین جاسوس شوروی در ایران بود. مقام بسیار مهمی در ارتش داشت و تمام طرحهای نیروهای مسلح ارتش ایران عملا از زیر دست او میگذشت. او به طور مرتب با جاسوسان کا. گ. ب در تهران که به عنوان دیپلمات کار میکردند تماس میگرفت و پروندههای محرمانه ایران را در اختیار آنها قرار میداد.
برای شوروی خیلی مهم بود بداند قضیه از چه قرار است و به گفته رئیس کا. گ. ب خبردار شدند سازمان مجاهدین این پرونده را در اختیار دارد و قرار ملاقاتی با سعادتی گذاشته میشود. سه بار این قرار را تمرین میکنند برای این که اشتباه و لغزشی صورت نگیرد و تعقیب نشوند، ولی در آن روزها یک شخصیت مرموز به اسم ماشاالله قصاب در لحظه بزنگاه ظهور کرد و اینها را دستگیر کردند. ماشاالله قصاب و همدستانش که معلوم نشد از کجا آمدند و به کجا رفتند و بعد از آن زیاد نشانی از آنان نبود، ولی در بزنگاه این مبادله سعادتی دستگیر شد.
تمام شواهد و آن چه در دادگاه گفته شد و بلایی که بر سر سعادتی آوردند و او را تیرباران کردند، حکایت از این داشت که مجاهدین بدون مشورت با رژیم داشتند این کار را انجام میدادند. دستکم روایت مسئول کا. گ. ب این طور است. بدون شک دولت جمهوری اسلامی ایران در آن زمان با آمریکا مراوداتی داشت حتی قبل از آمدن روی کار.
دیگر اظهرمنالشمس است که خود آیتالله خمینی در پاریس مراودات و مذاکرات گستردهای با آمریکا کرده بود و اکنون اسناد این مذاکرات منتشر شده، یعنی فقط مجاهدین نبودند که با روسها ارتباط داشتند، بلکه خود رژیم هم ارتباط داشت و از طریق کا. گ. ب و حزب توده کودتای نوژه را درهم شکست.
شوروی در آن زمان با همه کسانی که حاضر بودند با آن همکاری کنند همکاری میکرد و عرصه را باز گذاشته بود، از فداییان خلق گرفته تا حزب توده و از مجاهدین خلق گرفته تا رژیم جمهوری اسلامی. شوروی از طریق حزب توده با رژیم جمهوری اسلامی ارتباط داشت. تازه اینها نکاتی است که تا به حال برملا شده است.
از منظر کا. گ. ب اگر نگاه کنیم، رژیم شاه سقوط کرده بود و دستگاههای اطلاعاتی آمریکا در ایران برچیده شده بود، واضح است که آنها سعی میکردند در خلاء موجود با همه نیروها تماس برقرار کنند. من در مقالهام نگفتم مجاهدین تنها کسانی بودند که با شوروی تماس داشتند.
این نامه جزء مجموعه اسنادی است که از طریق اسناد حزب کمونیست شوروی علنی شده و این اولین بار نیست که وجود چنین نامهای برملا شده است. تا آنجایی که من میدانم یکی دو نفر هم قبلا به وجود چنین نامهای اشاره کرده بودند. ولی من متن نامه را در آرشیو دانشگاه استنفورد پیدا کردم.
در واقع سه نامه وجود دارد، یک نامه که از طرف مجاهدین است که میگوید ما زیر ضرب هستیم، افراد ما از مرز فرار میکنند و شما به آنها به طور موقت پناهندگی بدهید. نامه دوم از طرف دفتر سیاسی کمیته مرکزی [سازمان مجاهدین] است و تقاضای وام میکند. نامه سوم نامهای است که از طرف رجوی به گورباچف نوشته شده و موید تقاضای وام ۳۰۰ میلیون دلاری است که میگوید ما برای مبارزه با رژیم خمینی به این کمک احتیاج داریم و شما به ما قرض دهید و در اولین فرصت پول را به شما پس خواهیم داد. حتی وعده میدهند شاید بتوانند بخشی از پول را قبل از موفقیت انقلاب پس دهند.
آمریکا بعدها این را میدانست و سند من برای این همکاری اسنادی است که ارتش آمریکا از گزارشهای جاسوسی و اطلاعاتی وزارت دفاع عراق کشف و علنی کرد. در این جلسه به طور مشخص [مسعود] رجوی با مقام بلندپایه وزارت دفاع دیدار میکند و گزارش این دیدار مستقیما به عدی، پسر صدام، فرستاده میشود و در آنجا رجوی توصیه میکند واحدهای مجاهدین را در مقابله با نیروهای مخالف رژیم در داخل عراق استفاده کنند و از این طریق واحدهای سپاه ویژه صدام حسین آزاد خواهند بود با نیروهای آمریکا مقابله کنند.
نکته دیگری که باید در نظر گرفت حداقل در مورد این مقاله، این است که به گمان من به رغم این اشتباهات تاکتیکی و استراتژیک عظیمی که رهبری سازمان مجاهدین مرتکب شده، بدنه مجاهدین این طور نبودند.
به نظر من باید با آنها با حفظ تمام حقوق بشر گروهی که در یک ماجرایی درگیر هستند و نیتشان خیر بوده رفتار شود. من فکر میکنم اکثریت قریب به اتفاق این افراد ایراندوست و آزادیخواه بوده و هستند و از سر نیت خیر به سازمان پیوستند، ولی در آن اردوگاه و شرایط فعلی مجاهدین فرصت بحث آزاد دموکراتیک در مورد رهبری را نداشتند.
این گروه باید مورد حمایت سازمانهای بینالمللی قرار گیرند و از گزند رژیم جمهوری اسلامی و رژیم عراق مصون باشند، ولی در عین حال باید از گزند استبداد درونسازمانی هم مصون باشند. من فکر میکنم منتقدین رهبری، کسانی که ادعاهایی در مورد رهبری دارند و خود رهبری، باید تحت حمایت و نظارت بینالمللی فرصت یابند نظراتشان را مطرح کنند. یک بحث آزاد فارغ از فشار و خفقان و ترور به وجود آید و تنها بعد از یک بحث و انتخابات آزاد در بدنه سازمان، با این سازمان از نو ساخته شده به عنوان یک سازمان دموکراتیک برخورد شود.
یعنی باید اینها تجربه دموکراسی به طور علمی داشته باشند. شما نمیتوانید بگویید ما یک سازمان دموکراتیک هستیم، ولی ۵۰ سال است رهبری سازمان دستنخورده است. اینها اشتباهات عظیم تاکتیکی در این دوران مرتکب شدهاند و هزاران نفر از جوانهای مجاهد در این راه کشته شدند. عملیات نظامی حمله به ایران با هر معیاری هم بسنجید عملیات ابلهانهای بود و نوعی خودکشی. مسئولیت جان اینها را چه کسی به عهده میگیرد.
بله، دقیقا همین طور است و این در مورد مجاهدین رخ نداده است. تلاش من در مقاله این بود که نشان دهم هم مخالفین مجاهدین که میگویند باید بر همه این سازمان خط بطلان کشید واقعیت این افرد و نیات خیر آنها را نادیده میگیرند و هم آنها که مدعی هستند این سازمان تجدید حیات کرده و دموکراتیک شده، ثبات به غایت غیر دموکراتیک رهبری را نادیده میگیرند.
اکنون مهمترین مسئله برای ما و جامعه بینالمللی چند هزار مجاهدی هستند که در شرایط غیر دموکراتیک و وضعیت غیرانسانی اردوگاه اشرف قرار دارند. باید اینها را مورد حفاظت بینالمللی قرار داد، آن وقت رهبری جدیدی برخواهد آمد که سازمان جدیدی را که مناسب سنت مبارزات قدیم این سازمان است ایجاد میکند.
گفتوگوی شهران طبری با عباس میلانی درباره آینده مجاهدین خلق
او اثبات این مدعا را برکناری رهبری کنونی سازمان مجاهدین و انتخابات آزاد درونسازمانی برای تعیین رهبری جدید میداند و در مقاله خود از ارتباط دوستانه سازمان مجاهدین خلق با شوروی سابق و حکومت صدام حسین علیه آمریکا صحبت میگوید.
عباس میلانی مهمان گفتوگوی ویژه این هفته رادیوفردا است.
- رادیوفردا: آقای میلانی، شما در مقاله خود به دوره کوتاهی که مجاهدین مثل همه گروههای سیاسی مخالف شاه با آیتالله خمینی همگام بودند اشاره میکنید و میگویید در همان موقع روابط نزدیکی با مسکو و به خصوص سازمان کا. گ. ب برقرار کردند. چه اسناد و مدارکی این ارتباط را ثابت میکند؟
عباس میلانی: دو نوع سند وجود دارد، یکی آن چه در دادگاه سعادتی مطرح و در مطبوعات ایران منعکس شد، چون آن موقع مطبوعات از آزادی نسبی برخوردار بودند و برخی از این مسائل را میتوانستند منعکس کنند.
دوم خاطرات رئیس کا. گ. ب در تهران است که به این مسئله اشاره کرده و منبع سوم اسناد حزب کمونیست شوروی است که در آن به ارتباط با کا. گ. ب اشاره نمیکند، بلکه به نامههای مجاهدین خلق به حزب کمونیست شوروی و تقاضای پناهندگی برای برخی از اعضای سازمان مجاهدین و بالاخره تقاضای وام ۳۰۰ میلیون دلاری اشاره میکند. این اسناد هم در دانشگاه هاروارد وجود دارد و هم در دانشگاه استنفورد که نسخه کامل اسناد حزب کمونیست شوروی را در دوران بعد از سقوط ابتیاع کردند.
- شما از فردی به نام سعادتی نام میبرید که بعدها اعدام شد و میگویید او در تماس با کا. گ. ب میخواست در ازای دریافت لیست ماموران سیا در ایران یک پرونده جاسوسی را که در حمله به ساواک به دستشان افتاده بود به آنها بدهد. این پرونده چه بود؟
این پرونده مربوط به بازداشت تیمسار مقربی بود. تیمسار مقربی بالاترین جاسوس کا. گ. ب در ایران بود و حدود سه سال قبل از انقلاب لو رفت و در یک عملیات گسترده از طرف ساواک دستگیر شد که من شرح مفصل آن را با تکیه به اسناد رئیس دفتر کا. گ. ب در ایران و برخی منابع دیگر هم در کتاب «شاه» آوردهام و هم در کتاب «نامداران ایران» که یک بخش به تیمسار مقربی اختصاص یافته است.
تیمسار مقربی بالاترین جاسوس شوروی در ایران بود. مقام بسیار مهمی در ارتش داشت و تمام طرحهای نیروهای مسلح ارتش ایران عملا از زیر دست او میگذشت. او به طور مرتب با جاسوسان کا. گ. ب در تهران که به عنوان دیپلمات کار میکردند تماس میگرفت و پروندههای محرمانه ایران را در اختیار آنها قرار میداد.
برای شوروی خیلی مهم بود بداند قضیه از چه قرار است و به گفته رئیس کا. گ. ب خبردار شدند سازمان مجاهدین این پرونده را در اختیار دارد و قرار ملاقاتی با سعادتی گذاشته میشود. سه بار این قرار را تمرین میکنند برای این که اشتباه و لغزشی صورت نگیرد و تعقیب نشوند، ولی در آن روزها یک شخصیت مرموز به اسم ماشاالله قصاب در لحظه بزنگاه ظهور کرد و اینها را دستگیر کردند. ماشاالله قصاب و همدستانش که معلوم نشد از کجا آمدند و به کجا رفتند و بعد از آن زیاد نشانی از آنان نبود، ولی در بزنگاه این مبادله سعادتی دستگیر شد.
تمام شواهد و آن چه در دادگاه گفته شد و بلایی که بر سر سعادتی آوردند و او را تیرباران کردند، حکایت از این داشت که مجاهدین بدون مشورت با رژیم داشتند این کار را انجام میدادند. دستکم روایت مسئول کا. گ. ب این طور است. بدون شک دولت جمهوری اسلامی ایران در آن زمان با آمریکا مراوداتی داشت حتی قبل از آمدن روی کار.
دیگر اظهرمنالشمس است که خود آیتالله خمینی در پاریس مراودات و مذاکرات گستردهای با آمریکا کرده بود و اکنون اسناد این مذاکرات منتشر شده، یعنی فقط مجاهدین نبودند که با روسها ارتباط داشتند، بلکه خود رژیم هم ارتباط داشت و از طریق کا. گ. ب و حزب توده کودتای نوژه را درهم شکست.
- نکته مبهم دیگر این است که حزب توده با مجاهدین رابطه بدی داشت، ولی اگر از رابطه مجاهدین با شوروی باخبر بود، چرا با مجاهدین همکاری نمیکرد و با آنها موافقت نداشت؟
شوروی در آن زمان با همه کسانی که حاضر بودند با آن همکاری کنند همکاری میکرد و عرصه را باز گذاشته بود، از فداییان خلق گرفته تا حزب توده و از مجاهدین خلق گرفته تا رژیم جمهوری اسلامی. شوروی از طریق حزب توده با رژیم جمهوری اسلامی ارتباط داشت. تازه اینها نکاتی است که تا به حال برملا شده است.
از منظر کا. گ. ب اگر نگاه کنیم، رژیم شاه سقوط کرده بود و دستگاههای اطلاعاتی آمریکا در ایران برچیده شده بود، واضح است که آنها سعی میکردند در خلاء موجود با همه نیروها تماس برقرار کنند. من در مقالهام نگفتم مجاهدین تنها کسانی بودند که با شوروی تماس داشتند.
- شما به نامهای اشاره میکنید که سازمان مجاهدین در هفت ژانویه ۱۹۸۶ به کمیته مرکزی حزب کمونیست نوشتند. آیا این نامه ضمن اسناد اخیر علنی شده است؟
این نامه جزء مجموعه اسنادی است که از طریق اسناد حزب کمونیست شوروی علنی شده و این اولین بار نیست که وجود چنین نامهای برملا شده است. تا آنجایی که من میدانم یکی دو نفر هم قبلا به وجود چنین نامهای اشاره کرده بودند. ولی من متن نامه را در آرشیو دانشگاه استنفورد پیدا کردم.
در واقع سه نامه وجود دارد، یک نامه که از طرف مجاهدین است که میگوید ما زیر ضرب هستیم، افراد ما از مرز فرار میکنند و شما به آنها به طور موقت پناهندگی بدهید. نامه دوم از طرف دفتر سیاسی کمیته مرکزی [سازمان مجاهدین] است و تقاضای وام میکند. نامه سوم نامهای است که از طرف رجوی به گورباچف نوشته شده و موید تقاضای وام ۳۰۰ میلیون دلاری است که میگوید ما برای مبارزه با رژیم خمینی به این کمک احتیاج داریم و شما به ما قرض دهید و در اولین فرصت پول را به شما پس خواهیم داد. حتی وعده میدهند شاید بتوانند بخشی از پول را قبل از موفقیت انقلاب پس دهند.
- آقای میلانی، شما میگویید مجاهدین پس از حمله آمریکا به عراق با صدام حسین علیه آمریکا سازش کردند، اما از طرفی میدانیم مجاهدین با آمریکا همکاری هم کردند و اولین کسانی بودند که از پرونده هستهای ایران خبر دادند. آیا آمریکا این مسئله را نمیدانست؟
آمریکا بعدها این را میدانست و سند من برای این همکاری اسنادی است که ارتش آمریکا از گزارشهای جاسوسی و اطلاعاتی وزارت دفاع عراق کشف و علنی کرد. در این جلسه به طور مشخص [مسعود] رجوی با مقام بلندپایه وزارت دفاع دیدار میکند و گزارش این دیدار مستقیما به عدی، پسر صدام، فرستاده میشود و در آنجا رجوی توصیه میکند واحدهای مجاهدین را در مقابله با نیروهای مخالف رژیم در داخل عراق استفاده کنند و از این طریق واحدهای سپاه ویژه صدام حسین آزاد خواهند بود با نیروهای آمریکا مقابله کنند.
نکته دیگری که باید در نظر گرفت حداقل در مورد این مقاله، این است که به گمان من به رغم این اشتباهات تاکتیکی و استراتژیک عظیمی که رهبری سازمان مجاهدین مرتکب شده، بدنه مجاهدین این طور نبودند.
- از رهبری مجاهدین خلق بگذریم، اما فکر میکنید با ساکنان اردوگاه اشرف چه رفتاری باید کرد تا حقوق بشر آنها زیر پا گذاشته نشود؟
به نظر من باید با آنها با حفظ تمام حقوق بشر گروهی که در یک ماجرایی درگیر هستند و نیتشان خیر بوده رفتار شود. من فکر میکنم اکثریت قریب به اتفاق این افراد ایراندوست و آزادیخواه بوده و هستند و از سر نیت خیر به سازمان پیوستند، ولی در آن اردوگاه و شرایط فعلی مجاهدین فرصت بحث آزاد دموکراتیک در مورد رهبری را نداشتند.
این گروه باید مورد حمایت سازمانهای بینالمللی قرار گیرند و از گزند رژیم جمهوری اسلامی و رژیم عراق مصون باشند، ولی در عین حال باید از گزند استبداد درونسازمانی هم مصون باشند. من فکر میکنم منتقدین رهبری، کسانی که ادعاهایی در مورد رهبری دارند و خود رهبری، باید تحت حمایت و نظارت بینالمللی فرصت یابند نظراتشان را مطرح کنند. یک بحث آزاد فارغ از فشار و خفقان و ترور به وجود آید و تنها بعد از یک بحث و انتخابات آزاد در بدنه سازمان، با این سازمان از نو ساخته شده به عنوان یک سازمان دموکراتیک برخورد شود.
یعنی باید اینها تجربه دموکراسی به طور علمی داشته باشند. شما نمیتوانید بگویید ما یک سازمان دموکراتیک هستیم، ولی ۵۰ سال است رهبری سازمان دستنخورده است. اینها اشتباهات عظیم تاکتیکی در این دوران مرتکب شدهاند و هزاران نفر از جوانهای مجاهد در این راه کشته شدند. عملیات نظامی حمله به ایران با هر معیاری هم بسنجید عملیات ابلهانهای بود و نوعی خودکشی. مسئولیت جان اینها را چه کسی به عهده میگیرد.
- یعنی در هر نظام دموکراتیک وقتی رهبری اشتباه میکند باید کنار برود و انتخاباتی برای تعیین رهبری جدید صورت گیرد؟
بله، دقیقا همین طور است و این در مورد مجاهدین رخ نداده است. تلاش من در مقاله این بود که نشان دهم هم مخالفین مجاهدین که میگویند باید بر همه این سازمان خط بطلان کشید واقعیت این افرد و نیات خیر آنها را نادیده میگیرند و هم آنها که مدعی هستند این سازمان تجدید حیات کرده و دموکراتیک شده، ثبات به غایت غیر دموکراتیک رهبری را نادیده میگیرند.
اکنون مهمترین مسئله برای ما و جامعه بینالمللی چند هزار مجاهدی هستند که در شرایط غیر دموکراتیک و وضعیت غیرانسانی اردوگاه اشرف قرار دارند. باید اینها را مورد حفاظت بینالمللی قرار داد، آن وقت رهبری جدیدی برخواهد آمد که سازمان جدیدی را که مناسب سنت مبارزات قدیم این سازمان است ایجاد میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر